A letter to Eleven/Jane Hopper

 

 

And when life hurts you

because it will

.remember the hurt

The hurt

.is good

...It means you're out of that cave

 

 

 

  • ۱۳
  • نظرات [ ۳ ]
    • Alone Enola -‌‌
    • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۰۰

    جبرگرایی یا اختیار گرایی ؟

    به سرنوشت اعتقاد دارید ؟ 

    به نظرتون اینکه ما هرچقدر تلاش کنیم، در نهایت همه ی اینها در صورتی که به اتفاقات گذشته، و شاید سرنوشت ربط نداشته باشه، میتونیم پیشرفت کنیم، درسته ؟ 

    یا اینکه ما اختیار داریم که راهمون رو خودمون بسازیم و همه ش به ما بستگی داره ؟ 

    در کل، جبر گرایی یا اختیار گرایی ؟ به کدوم بیشتر اعتقاد دارید ؟ 

    برام بنویسید :) 

     

    * توضیح 

    جبرگرایی : پایبند بودن به این اصل که تلاش هر کس تاجایی نتیجه داره که مربوط به گذشته نباشه. 

    اختیارگرایی : قادر بودن انسان به انجام هرکاری با تلاش خودش؛ و با وجود هر گذشته ای، اگر انسان تلاش کنه، می‌تونه به هرچیزی برسه.

     

    + یه بخش جدید به موضوعات اضافه شده، سوالاتی در کهکشان ذهن من :)

    + این سوالها نتیجه ی درگیر شدن ذهن به فلسفه ست D: 

    + ممنون میشم نظرتون رو بگید :) خیلی دوست دارم نظرات مختلف رو البته با دلیل بخونم. 

     

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • Alone Enola -‌‌
    • يكشنبه ۱۶ خرداد ۰۰

    آدم های بی اهمیت زندگی

     زندگی خیلی عجیبه؛ ولی آدم ها عجیب ترن!

     اونها هرچقدر که میخوان خوب باشن و شاید صرفا خوب به نظر بیان، همون اندازه هم دست به کارهایی میزنن که نشون میده شاید اونقدرام خوب نیستن؛ و این کارها، باعث شناخت اون شخص میشن. 
     ولی میدونید، گاهی اوقات، آدما واکنشی نشون نمیدن. مهربونی و توجه دیگران نسبت بهشون، اهمیتی نداره؛ هرچقدر که بخوای باهاشون کنار بیای، بجای عکس العملی که حتی منفی باشه، پَسِت میزنن و راهشون رو ازت جدا میکنن؛ و از یه جایی به بعد، حتی انگار براشون نامرئی ای. و این، خیلی بدتر از واکنش منفی نشون دادنه...
     اینکه اون شخصی باشی که بی اهمیته، یه جورایی شاید بهت احساس داشتن اعتماد به نفس و غرور کاذب بده؛ ولی شاید خیلیامون همون آدمی هستیم که توجه می‌کنه. همونی که اون شخص بی اهمیت، براش مهمه و انگار بیخیالش نمیشه. 
     منم جز همون آدما بودم؛ منم تو برخورد با یه نفر، برام مهم بود که شده یه کلمه، باهام حرف بزنه. همین که در مورد من یک کلمه میگفت، به طرز مسخره ای برام مهم بود. 
     و گذشت. گذشت و گذشت؛ تا جایی که با خودم فکر کردم٬ آخرش که چی ؟ اون تو رو نمیبینه؛ تو براش مهم نیستی؛ پس چرا باید اینقدر خودتو بیاری پایین؟ چرا باید جوری رفتار کنی که انگار اون دوستته وقتی نیست. 
     این جمله یه ادامه هم داشت. دوستت بود، ولی الان نیست. این ادامه ی جمله بود، چیزی که بالاخره به من فهموند که بیخیالش شم. همینقدر ساده؛ قرار نیست کار عجیبی انجام بشه؛ میشه اسمش رو گذاشت مقابله به مثل! 
     اولش سخته، حس می‌کنی باید برگردی. با خودت فکر می‌کنی شاید اون همین الان میخواست باهات دوباره دوست شه؛ ولی اینا همه اش دروغ بود. چرا آدم باید به خودش دروغ بگه؟ پس همون‌طور که گفتم، فقط بیخیالش شدم. 
     این یه درس بود تو زندگی من. اینکه بدونی بعضی از آدمارو باید بندازی دور. هرچقدر که در ظاهر برات عزیز باشن، هرچقدر که یه زمانی برات خوشحال کننده بود که باهاشون آشنا شدی؛ باید ولشون کنی، باید از خودت عذرخواهی کنی که وقتت رو برای همچین کسایی حروم کردی. باید ادامه ی راه رو تنهایی بری و باید یاد بگیری از تنهاییت لذت ببری. اون موقع ست که تنها کسی که واقعا برات اهمیت داره و نباید بیخیالش شی، تنها کسی که باید کارهاش و حرفهاش برات دلگرم کننده باشه، خودتی :)

  • ۱۸
    • Alone Enola -‌‌
    • جمعه ۱۴ خرداد ۰۰

    یک آغوش برای هر یک از ما

    - ولی همه ی ما به یه بغل برای خلوت کردن، برای تنهایی، برای گریه و برای بغض هامون نیاز داریم. بغلی که شاید مهم نباشه برای دوست، خواهر یا برادر یا کسی باشه که عاشقش هستیم؛ مهم اینه که همیشه در دسترس باشه، مهم اینه خودش، حتی اگه بهش نگی، متوجه بشه و شونه هاش و بغلش رو در اختیارت بزاره؛ بعد، بهت با تمام وجود بگه :« طوری نیست، درست میشه. » و واقعا هم طوری نباشه، حداقل تا وقتی اون و بغلش رو داری مهم نباشه؛ و واقعا هم درست بشه، با وجود اون درست بشه.

     اکثر ما، اون آغوش رو پیدا میکنیم؛ دیر یا زود، یه روزی میرسه که اون پیداش میشه و بهت با آغوشش میفهمونه که تا اون هست، نیاز نیست ناراحتیت رو تو خودت بریزی، انگار که اون بغل، انرژی منفیت رو جذب میکنه. بدون اینکه چیزی در ازاش ازت بخواد.

    + اما... تاحالا فکر کردی اونی که تو بغلش همیشه جا برای تو داره، خودش آغوشش رو پیدا کرده یا نه ؟ چی میشه اگه اون فقط کسی باشه که برای تو اومده تا در اختیار تو باشه، چی میشه اگه بین این همه آغوش توی دنیا... یدونش متعلق به خودش نباشه ؟

    - خب.... اون وقت اون میشه تنهاترین آدم روی زمین. آره بعضی وقتا همینقدر تلخه... فکر کن یک آغوش میتونه چه کارایی کنه... :) 

  • ۱۹
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Alone Enola -‌‌
    • چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۰۰
    من می نویسم و نوشته هامو بلند بلند می خونم، ماه گوش میده.
    منوی وبلاگ