توی یه اپیزود از سریال فرندز، بین فیبی و جویی یه بحثی پیش میاد درمورد خودخواهی. جویی میگه که همه ی آدما بدون استثنا خودخواهن. اونا کارهای خوب رو هم برای حس خوبی که به خودشون میده انجام میدن. حتی وقتی بهترین آدما یه کار خوب انجام میدن صرفا برای اینه که خیالشون از بابت خوب بودنشون راحت باشه و احساس رضایت داشته باشن؛ ولی فیبی مخالفت میکنه و سعی میکنه یه مثال نقص بیاره، که نمی تونه. مثلا توی همون اپیزود کلی تلاش میکنه تا کارای خوب غیر خودخواهانه انجام بده. بعدش یکی از کاراشو تعریف میکنه و میگه :« قایمکی رفتم و تمام برگ هایی که جلوی در خونه همسایه پیرم بود رو جارو زدم؛ ولی مچم رو گرفت و مجبورم کرد آب سیب با کیک بخورم. بعد خیلی حس خوبی داشتم. پیرمرد عوضی :)))) .»

 اولش که به قضیه نگاه کردم، فکر کردم :« چه غیرمنطقی ! بیخیال...نمی تونه کار خوب غیر خودخواهانه ای وجود نداشت باشه. ».

 ولی یکم که گذشت...دیدم که وای نه، این یه حقیقته ! آدما به یه حیوون کمک میکنن؛ ولی بعدش توی فضای مجازی به اشتراکش میذارن. بازیگرها و خواننده ها به بچه های جنگ زده کمک مالی زیادی میکنن؛ ولی مطمئن هستن که پایگاه های خبری قراره این کارشونو به گوش همه برسونه و این اونارو بین مردم محبوب تر میکنه. 

 یکم که بخواییم دقیق تر بشیم، میرسیم به خودمون. ما از بچگی نمرات خوبی میگیریم و از معلم و پدر و مادر انتظار تشویق و جایزه داریم. یک جور قرارداد بین ما و بزرگترا. انگار که بهمون میفهمونن : "نمره خوب که گرفتی و مارو سربلند و خوشحال کردی، حالا تو هم خوشحالیتو بدست میاری."

 ما به همسایه هامون کمک می کنیم، چون میخوایم به عنوان یه آدم خوب ازمون یاد شه و احساس خوبی داشته باشیم. ما با اقوام و فامیل با مهربونی رفتار می کنیم تا بعدش بیان بگن :« دختر/پسر فلانی رو دیدی ؟ آفرین بهش. » ما همه ی اینکارارو میکنیم. چون خودخواهیم و احتمالا خودخواه بودن عادتمون شده. ما نیاز داریم به تشویق و تحسین شدن. ما می خوایم ثابت کنیم که آدم خوبی هستیم.

 آره. ما خودخواهیم.